معلم گفت فعل را صرف کن !
گفتم : رفتم رفتی رفت و سکوتی کلاس را فرا گرفت . . .
بغض گلویم را فشرد ، بغضم را شکستم و گفتم : دلم را شکست و رفت ، غرورم را له کرد و رفت ، عشقم را بی رحمانه رها کرد و رفت . . .
او برای همیشه رفت ، رفت ، رفت . . .
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نویسندگان
نظرسنجی
ایا از سایت سوتی بازار خوشتون میاد؟
آمار سایت